آیا جدال فعلی کشورهای منطقه واقعی است؟
خاورمیانه در انتظار تحول بزرگ
سبحان محقق
اشاره
بسیاری از مردم از خود میپرسند که در خاورمیانه چه خبر است و چرا متحدان سابق به هم حمله میکنند؟
این اوضاع و احوال ممکن است برای بسیاری گیجکننده باشد و حدسها و سئوالات زیادی را برای آنها ایجاد کند.
اگر مصر مقابل ترکیه میایستد و اگر مقامات آنکارا علیه سران رژیم اسرائیل و آمریکا افشاگری میکنند و اگر عربستان در ازای قطع کمکهای اروپا و آمریکا به نظامیان حاکم بر مصر، حمایتهایش را از این نظامیان چند برابر میکند، این ذهنیت را ممکن است به وجود آورد که خاورمیانه آبستن تحولات جدیدی است.
اما براساس مطلب حاضر، تحولات عمیق و ریشهای زمانی در منطقه تحقق مییابد که خیزشهای مردمی به آرمانها و اهداف خود برسند. موضعگیریهایی که این روزها شاهد هستیم به حباب روی آب میمانند و پس از مدت قلیلی محو میشوند.
سرویس خارجی
تحولات پیچ در پیچ جاری در خاورمیانه یکبار دیگر پیچیدگی علوم سیاسی را به رخ میکشد، علومی که مدعی است میتواند رفتار سیاسی افراد و جوامع را توضیح دهد.
الان آنچه که در خاورمیانه میگذرد نه تنها مردم عادی، بلکه کارشناسان و دانشمندان سیاسی را نیز سردرگم میکند. اکنون به نظر میرسد همه ائتلافها به هم خورده است و دولتهایی که تا دیروز در یک جبهه قرار داشتند و متحد بوده اند، یا علیه هم موضع میگیرند و یا در مواضع آنها نسبت به یک موضوع تضاد وجود دارد.
خلاصه اینکه شرایط موجود شرایط درهم و برهمی است و به هرج ومرج میماند و این شرایط تبدیل به معما شده و سوالات زیادی را برای مردم ایجاد کرده است. مردم از خود میپرسند که آیا آن ذهنیتی را که تاکنون به عنوان مثال در مورد همسویی ترکیه و آمریکا داشتهایم درست نبوده است؟ اگر بوده پس چرا آنها در ارتباط با مصر موضع مشابهی ندارند؟ و یا چرا مواضع نظامیان حاکم بر مصر با عربستان در قبال دولت و تروریستهای سوریه فرق میکند؟ و همین سوالات را میتوان در ارتباط با مواضع ریاض- واشنگتن، آنکارا- ریاض، آنکارا- واشنگتن، تل آویو- واشنگتن، تهران- دمشق، و... تکرار کرد.
در کل سوالی که ما در پی پاسخ به آن هستیم این است که آیا آرایشهای سیاسی در خاورمیانه به هم خورده و نوعی هرج و مرج بر منطقه حاکم شده است و پس از مرحله کنونی باید منتظر شکلگیری یک آرایش سیاسی جدید باشیم؟
ممکن است گفته شود اکنون هیچ قاعده و قانونی را نمیتوان از درون تحولات جاری درک کرد و آنچه که میگذرد مبتنی بر بخت و اقبال و تصادف است.
برخیها هم که همه چیز را در قالب تئوری توطئه میریزند و فکر میکنند هر رویدادی بخشی از سناریوی از قبل طراحی شده رخ میدهد، ممکن است داستان های مهملی را برای رویدادهای جاری سرهمبندی کنند. اما چون سند و مدرکی ندارند که ارائه کنند، باز هم مخاطب را در دنیای مجهولات رها میکنند.
در یک بررسی علمی، پدیدهها آنطور که وقوع مییابند، مورد توجه قرار میگیرند؛ به عبارت دیگر، ابتدا خوب توصیف و سپس تحلیل میشوند. نگاه علمی، نگاه تقریب و گمانه است و صحت گمانهها در صورتی افزایش مییابد که پدیده یا پدیدهها خوب توصیف شوند و روابط میان آنها نیز به درستی تبیین و تحلیل شوند.
یک تحلیلگر خبره تنها یک گمانه را در پاسخ به سؤال اصلی تحقیق یا در پیشبینی خود مطرح نمیکند. او گمانهها را اولویتبندی میکند و البته نظر خودش را میگوید و یکی را درستتر میپندارد.
این روش بهویژه باید در مطالب ژورنالیستی رعایت شود، چون به مخاطب هم این حق را میدهد که براساس تجربه و مطالعات خود، دست به قضاوت بزند؛ یا گزینه مؤکد و ارائه شده را بپذیرد یا اینکه گزینههای بدیل را درستتر بداند.
لذا، نخستین قدم ما در اینجا توصیف درست شرایط است؛ یعنی هم سعی میکنیم آنچه را که طی دو سه سال اخیر در کشورهای خاورمیانه بهویژه مصر رخ داده و «انقلاب» نام گرفته است را با یک «انقلاب» واقعی مقایسه کنیم، و هم مواضع پارادوکسیکال (متضاد) موجود میان کشورهای هم جبهه و متحد را برجسته کنیم. منظور از کشورهای متحد کشورهایی هستند که تاکنون گمان میشد منافع راهبردی مشترک آنها را در یک جبهه قرار داده است، اما اکنون مواضع آنها با هم دچار اصطکاک شده است یا لااقل مواضع آنها نسبت به مسائل یکی نیست.
ریاض- قاهره
در پی برکناری «محمد مرسی» رئیسجمهور مصر از قدرت توسط نظامیان، عربستان فورا در کنار حاکمان جدید قرار گرفت و علاوه بر کمکهای مالی کلانی که به کودتاچیان اعطا کرد، به آمریکا اعلام کرد در صورت قطع مساعدت سالانه (یک میلیارد و 400 میلیون دلاری) به مصر، ریاض آنرا جبران میکند.
علیرغم اینکه مرسی نخستین سفر خارجی خود را پس از به قدرت رسیدن، به عربستان انجام داده و با شخص «عبداللهبن عبدالعزیز» شاه این کشور دیدار کرده بود، عبدالله هم در روند براندازی مرسی نقش داشت و هم آشکارا اخوان المسلمین و مرسی را تروریست خواند و از نظامیان خواست آنها را سرکوب کند.
تا اینجای قضیه هیچ کنش سیاسی غیرطبیعی رخ نداده است چون کارشناسان میدانستند که هر چند مرسی سیاست نزدیک شدن به ریاض (و تلآویو و آمریکا) را در پیش گرفته، ولی آلسعود از جانب تحولات مصر و قیام مردم این کشور به شدت احساس خطر میکرده است؛ 1)مصریها با قیام خود، نظام موجود در خاورمیانه اسلامی و عربی را به چالش کشیده بودند، 2)اخوانالمسلمین حاکمیت اسلام سنتی- وهابی را در جزیرهالعرب به چالش میکشید، 3)«حسنی مبارک» دیکتاتور سابق مصر مثل عربستان در باشگاه رژیمهای محافظهکار وابسته به آمریکا قرار داشت و...
پس موضع ضداخوانی عبدالله طبیعی بود و او خوب میدانست که مرسی مرغ این چمن نیست و به خاطر نیازهای معیشتی و کسب حمایتهای سیاسی دارد نقش بازی میکند!
لذا، موضع تند ریاض علیه اخوان و همسویی آن با نظامیان کاملا طبیعی بود و کسی را شوکه نکرد. اما ریاض و قاهره در ارتباط با تحولات سوریه مقابل هم قرار گرفتند؛ نظامیان مصر دو هفته قبل طی تماسی با مقامات دمشق، خواستار مبارزه مشترک علیه اخوانیهای مصری و سوری شدند. این در حالی است که ریاض با اعزام وهابیها و تکفیریهای تندرو به سوریه، در کنار اخوانیهای سوری با دولت دمشق میجنگد. ریاض به علاوه، کمکهای مالی گستردهای به افراد مسلح سوری میکند و سلاحهای پیشرفته در اختیار آنها قرار میدهد.
قاهره- واشنگتن
طبق فرمولی که کارشناسان از قبل در ذهن داشتند، ایالات متحده باید تمام قد در کنار نظامیان کودتاچی مصری قرار میگرفت و حتی در سرکوب اخوانالمسلمین و هواداران مرسی مشارکت میکرد، اما مقامات واشنگتن هنوز هم مردد هستند که چه بکنند. این تردید را ما نه تنها در کاخ سفید، بلکه در کنگره هم شاهد هستیم.
برخی اظهارات و مواضع مقامات آمریکایی طی هفتههای اخیر به گونهای بود که حتی اعتراض وواکنش نظامیان مصری را هم برانگیخت و آنها از واشنگتن خواستند در امور داخلی مصر دخالت نکند.
اگر در مورد همسویی منافع ریاض- قاهره کمی تردید داشته باشیم، باید بپذیریم که منافع نظامیان حاکم مصر و ایالات متحده کاملا به هم نزدیک بوده و حتی با هم طابق النعل بالنعل است.
آنکارا- تلآویو (ناتو و واشنگتن)
در پی قیام غافلگیر کننده مردم مصر علیه مبارک که به سقوط وی انجامیده است، مقامات رژیم صهیونیستی رسما اعلام کرده بودند که آنها در مصر حکومت یک نفر مثل مبارک را بر حکومتی که مبتنی بر رأی مردم باشد، ترجیح میدهند. این نگاه ترسآلود و تردیدآمیز تلآویو به قاهره در تمام طول مدت یک ساله ریاست جمهوری مرسی ادامه داشت و علاوه بر آن، ناظران معتقدند در بسیاری از ناآرامیهای داخلی مصر دوره مرسی خصوصا درگیریهای منطقه سینا رژیم اسرائیل نقش داشته است.
این موضع تلآویو علیه مرسی و اخوانالمسلمین و حمایت سران اسرائیل از کودتای مصر کاملا طبیعی بود؛ چرا که اخوان یک جریان اسلامگرا بوده و قصد داشت در مصر (و البته در کل خاورمیانه و دنیای عرب) طرحی نو دراندازد و صهیونیستها مصر را یک ایران دیگر، این بار در همسایگی خود میدیدند.
به همین خاطر، اگر اکنون و پس از کودتا در مصر انگشت اتهام به سمت اسرائیل گرفته می شود دور از ذهن نیست.
این روزها رسانههای غربی از «ارتباطات تنگاتنگ» میان ژنرال «عبدالفتاح السیسی» و «بنیامین نتانیاهو» نخستوزیر رژیم صهیونیستی در زمان کودتا سخن میگویند.
پس از کودتا نیز نتانیاهو طی یک بخشنامه محرمانه داخلی به سفرای رژیم صهیونیستی در کشورهای مختلف امر کرده بود که از سران این دولتها بخواهند جانب ارتش مصر را بگیرند و از مشروعیت دولت موقت مورد حمایت نظامیان سخن بگویند.
به گفته منابع آگاه، علت اینکه اکنون مصر به تهدیدات آمریکا در مورد تحریم و قطع کمکهای سالانه وقعی نمینهد و توجه زیادی به آمریکا ندارد، وعدههایی است که مقامات صهیونیست در پشت پرده به السیسی دادهاند؛ ظاهرا سران اسرائیل این ژنرال مصری را در مورد تداوم حمایتهای مالی آمریکا در سالهای آتی مطمئن کردهاند.
به نوشته «لسآنجلس تایمز»، اسرائیل اکنون همه تلاشهای کشورهای غربی را برای حل بحران مصر (به شیوهای که اخوان در صحنه بماند) تخریب میکند و از این کشورها میخواهد اخوانالمسلمین را در فهرست گروههای تروریستی قرار بدهند.
اما ترکیه که یک متحد کلیدی اسرائیل، ناتو و آمریکا در منطقه بوده است، در قبال رویدادهای مصر مواضعی صددرصد مخالف اسرائیل اتخاذ کرده است. حرفهایی که اردوغان پس از حاکمیت نظامیان مصر علیه آنها زده به قدری زننده و رسواکننده بوده که به تیرگی روابط دو کشور و فراخوانی سفیران انجامیده است.
اردوغان گفت: شنیدهایم که منتخبان مردم از طریق صندوقهای رأی انتخاب میشوند، ولی ظاهرا در مصر این گونه نیست! نخستوزیر ترکیه رک و بیپرده گفت اسناد موثقی در اختیار دارد که نقش داشتن اسرائیل و آمریکا را در کودتای مصر ثابت میکند. این اظهارات با واکنش غضبآلود اسرائیل و آمریکا مواجه شد.
آنکارا- ریاض
دولت ریاض اخوانالمسلمین مصر را دشمن خود میداند، ولی نسبت به اخوانالمسلمین سوریه مماشات به خرج میدهد و یا همان طور که گفته شد، از اخوانیهای سوری حمایت همهجانبه میکند. اما دولت آنکارا نسبت به هر دو اخوانیهای مصری و سوری سیاست واحدی دارد و از آنها حمایت مینماید. این پارادوکس در سیاست خارجی دو کشور نسبت به مصر کاملاً جدی است و همان طور که همسویی ریاض و آنکارا نسبت به سوریه طی سالهای اخیر ترکیه و عربستان را به هم نزدیک کرده است، به همان میزان نیز مصر پتانسیل ایجاد شکاف میان آنکارا و ریاض را دارد. اما اینکه چرا دو کشور مقابل هم قرار نمیگیرند، در جای خود توضیح داده میشود.
خلاصه اینکه این رودرروی هم ایستادن تقریباً همه کشورها و قطبها را دربر میگیرد؛ اروپا مقابل نظامیان مصر و ترکیه میایستد، تلآویو و ریاض با غرب اصطکاک پیدا میکنند.
این روزها دولتها علیه هم بیانیه میدهند و شبکههای خبری نیز با حرارت این موضعگیریها را پوشش میدهند.
این وضعیت وقتی درمورد دو قطب مقابل صورت میگیرد، مسئلهای را ایجاد نمیکند، ولی وقتی دو کشور همسو علیه یکدیگر حرف میزنند و تندی میکنند، بعضیها را به اشتباه میاندازد و آنها فکر میکنند که احیاناً صورتبندی جدیدی شکل خواهد گرفت و قطبهای متخاصم دچار تحول کیفی میشوند. برخی هم به پریشانی میافتند و فکر میکنند جهان دچار هرج و مرج شده است.
رخدادها و روندها
نگاههای محدود و مقطعی به مسائل و تحولات جاری خاورمیانه، ما را به این نتیجه میرساند که پدیدههای سیاسی هیچ نظم و نسقی ندارند و به شیوه تصادفی رخ میدهند.
این تحولات پیچدرپیچ و هرجومرجگونه، میتواند کارشناس و محقق را به این نتیجه برساند که همسوییها و تقابلها میان بازیگران بینالمللی شکل کاملاً میعانی دارد و کاملاً بیثبات است. هر دولتی میتواند در برابر رخدادهای روزمره موضع خود را نسبت به دولت دیگر عوض کند.
بدون شک در شرایطی که همه چیز هرج و مرجگونه و تصادفی است، نمیتوان پدیدهها را مقولهبندی کرد و تحت نظم درآورد و افقها را پیشبینی نمود، اما تاریخ به ما چیز دیگری میگوید؛ اگر افقهای دیدمان را عوض کنیم و به جای اینکه تحت تأثیر رویدادهای روزمره قرار بگیریم و روی مصادیق منفرد متمرکز شویم، به «روندها» توجه کنیم؛ اگر به جای تاکتیکها به «راهبردها» در سیاست خارجی کشورها نظر افکنیم؛ اگر زاویه دید خود را از توجه به پیامدهای کوتاه مدت، به افقهای «دراز مدت» تغییر دهیم و اگر از وقایع درحال وقوع (مثل قیام، شورش و انقلاب) تعاریف درست و علمی بدست دهیم، در این صورت فهم مسئله عوض میشود و پدیدههای تصادفی دیگر میدانداری نمیکنند و اغلب وقایع رنگ و بوی علت و معلولی به خود میگیرند. اگر بازیگران صحنه خاورمیانه خردمند باشند، یعنی منافع فوری و استراتژیک خود را بشناسند و براساس آن عمل کنند، در آن صورت کمتر کسی را مییابیم که پشتوانه منطقی نداشته باشد.
دانشمندان در توجه به مسائل، بازیگران اصلی را از بازیگران فرعی جدا میکنند و میزان تأثیرگذاری هر یک را بر تحولات جاری میسنجند و بعد قضاوت میکنند.
اما سیاستمداران غالباً عادت دارند که بازیگران هر بحرانی را به دو گروه «پیدا» و «پنهان» تقسیم کنند. همانطور که اظهارات مقامات کشورهای ترکیه، مصر و عربستان نشان میدهد، سیاستمداران عاشق تئوری توطئه هستند؛ آنها با جا انداختن این نگرش خود، هم مسئله را سادهسازی میکنند، و هم سرکوب مخالفان خود را توجیه میکنند.
اگر بخواهیم به تحولات جاری خاورمیانه با عینک سیاه و سفید بنگریم و هیچ زمینه خاکستری باقی نگذاریم، در مواجهه با کوران حوادث (مثل شرایط فعلی خاورمیانه) گم میشویم و مجبوریم هر روز رنگ عوض کنیم و استدلالهای خود را تغییر دهیم. باید بپذیریم که آمریکاییها در مقایسه با سعودیها پیچیدهتر فکر میکنند و شرایط را پیچیدهتر میبینند و به همین خاطر از سعودیها به راحتی میتوانند علیه خود سعودیها و خاورمیانه استفاده کنند.
لذا، برای اینکه مسائل را درستتر بفهمیم، باید روندها و راهبردهای دراز مدت را مدنظر داشته باشیم و نسبت به مصادیق و رخدادها منعطف باشیم.
سیاستهای راهبردی
این گزاره که «سیاستهای راهبردی مشابه و همسوی کشورها باعث میشود که آنها به هم نزدیک شوند و در یک جبهه قرار گیرند و در عوض، سیاستهای متضاد آنها را مقابل هم قرار میدهد»، نیاز به اثبات ندارد، چراکه در طول تاریخ این یک قاعده بوده و استثناء به ندرت دیده میشود.
منافع دو کشور مفروض میتواند مشابه، موازی، مکمل، مخالف و متضاد باشد و از لحاظ زمانی نیز میتوان برای آنها دورههای کوتاه مدت، میان مدت و درازمدت را قایل شد. براساس این دو گروه متغیرها میتوان در مورد میزان استحکام روابط کشورها و یا میزان خصومت میان آنها به طور تقریبی قضاوت نمود. البته همان طور که ذکر شد، این مکانیسم در صورتی میتواند مبنای تحلیل صحیح قرار گیرد که بازیگران منطقهای در جایگاه کنشگران سیاسی، به مثابه «بازیگران خردمند» عمل کنند.
با این توضیحات مقدماتی به سراغ کشورها و قطبهای قدرت در منطقه میرویم تا از طریق شناخت منافع آنها، راهبردها و روندها را کشف کنیم و دریابیم که این کشورها چه چیزها را برای خود تهدیدو یا فرصت میدانند و به چه ائتلافهایی دست میزنند و نسبت به چه جریانهایی نگران هستند. وقتی که این راهبردها و روندها فهم میشوند، اوضاع به ظاهر پیچیده کنونی نیز از پیچیدگی در میآیند. وقتی که ما به این مرحله برسیم، هم نسبت به ائتلافهای مبنایی در پس رویدادها شناخت درستی پیدا میکنیم و هم افقهای پیش روی را به طور تقریبی حدس میزنیم.
ترکیه
سیاستهای راهبردی دولت آنکارا را به طور فشرده میتوان در موارد زیر خلاصه کرد: 1)حفظ میراث آتاتورک 2)تلاش برای پیوستن به اتحادیه اروپا 3)رشد اقتصادی 4)تبدیل شدن به یک قدرت واسط میان آمریکا و دولتهای منطقه و 5)الگو بودن برای جوامع در حال خیزش خاورمیانه و اسلامی، که به زعم مقامات ترک، اسلامگرایی، غربگرایی و دموکراسی را به صورت ممزوج با هم دارد.
اما واکنش هیستریک اردوغان به تحولات مصر و موضعگیری قاطع او علیه کودتاچیان، دو دلیل روشن دارد: اول اینکه با کنار رفتن مرسی و اخوانیها از صحنه قدرت، ترکها فکر میکنند که الگوی آنها شکست خورده است و دوم، شباهتهای بسیاری که میان مصر و ترکیه وجود دارد، ترکهای آنکارا را به واهمه انداخت. در هر دو کشور ارتش نسبت به سایر نهادهای سیاسی و اجتماعی دیگر قدرتمندتر است و سابقه مداخله در سیاست و کودتا را در پرونده خود دارد.
حضور مخالفان دولت اسلامگرای مرسی در خیابانها و سپس کودتای ارتش، مشابه همان چیزی است که تا نیمه آن در ترکیه اتفاق افتاده است، مخالفان دولت آنکارا نیز از 11 خرداد اعتراضات خیابانی خود را علیه دولت آغاز کردهاند. به همین خاطر، اردوغان میان حزب و دولت خود و اخوانالمسلمین مصر همذات پنداری میکند و طبیعی است که نسبت به اتفاقات مصر از خود واکنشهای هیستریک نشان دهد و حتی با اروپا و آمریکا و اسرائیل اصطکاک پیدا کند.
آمریکا
ایالات متحده آمریکا سه سیاست راهبردی کلان را در کل خاورمیانه جست وجو میکند و دیگر سیاستها و اقدامات واشنگتن در خدمت این سه راهبرد اصلی هستند: 1) تسلط بر سوختهای فسیلی (خاورمیانه)، 2)حفظ اسرائیل و 3)بازگشت دوباره دلارهای نفتی.
اگر آمریکا از خاورمیانه بزرگ حرف میزند، اگر درصدد صدور دموکراسی به منطقه است، اگر به منطقه لشکرکشی میکند، اگر با اخوان و حتی طالبان مماشات میکند، اگر قیام مردم را «بهار عربی» مینامد، اگر سوریه را ناآرام میکند و میخواهد محور مقاومت از هم بگسلد، اگر نسبت به قیام مردم بحرین نگران است و اگر به آینده عربستان میاندیشد، همه در چارچوب این سه راهبرد اصلی قابل تفسیر هستند.
عربستان
ریاض در مورد به هم خوردن نظم موجود در خاورمیانه به شدت حساس است. دوام رژیم آل سعود به دو چیز متکی است: 1)تفسیر خاص (وهابی) از اسلام و 2)حمایتهای آمریکا.
البته یک مورد سوم را هم میتوان به آن افزود و آن تمام شدن منابع نفتی و گازی جزیرهالعرب است. این رویداد در آیندهای دور رخ میدهد و در صورتی که اتفاق بیفتد، نه تنها عربستان، بلکه کشورهای منطقه و جهان را دگرگون میکند. به همین خاطر، آنرا به عنوان یک متغیر راهبردی در نظر نمیگیریم.
دخالتهای عربستان در سوریه و کینه عمیق ریاض نسبت به اخوانالمسلمین مصر، تحت همان دو راهبرد قابل تفسیر است؛ سیاستهای ضداسرائیلی دولت سوریه آمریکا را در منطقه تضعیف میکند و اخوانیهای مصر هم تفسیر خاص سعودیها از اسلام را به چالش میکشند. جریان مقاومت، اعراب و مسلمانان را مقابل اسرائیل و آمریکا قرار میدهد. آلسعود در مقابل این جریان میایستد و با حمایت از حملات تروریستی هدفمند در پاکستان، عراق، سوریه و لبنان تلاش میکند جنگ شیعه و سنی راه بیندازد و از این طریق، منازعه عربی- اسرائیلی را به منازعه عربی- عربی تبدیل کند.
دیگر دولتهای درگیر هم برای خود منافع راهبردی دارند و برای اینکه بحث طولانی نشود از طرح آنها در اینجا خودداری میکنیم و البته این امتناع، به مباحث بعدی ما لطمهای وارد نمیکند، چرا که منافع رژیم صهیونیستی با آمریکا و غرب تقریبا یکی است و در مصر نیز منافع قطبهای درگیر تا حدودی با یکدیگر متفاوت است.
منافع راهبردی و درازمدت کشورهای درگیر در خاورمیانه را میتوان به ترتیب زیر توضیح داد: سیاستهای ترکیه در بسیاری از موارد نه تنها با سیاستهای اسرائیل، آمریکا و کشورهای اروپایی در قبال خاورمیانه تزاحم و تضاد ندارد، بلکه «مکمل» آنهاست و به اجرایی شدن سودای آمریکا در منطقه کمک میکند.
تنها تفاوتی که دیده میشود، نوع نگاه آنها به تحولات داخلی مصر است. برای اسرائیل و غرب مهم این است که حاکمان قاهره برای اسرائیل تهدید ایجاد نکنند. اردوغان براندازی دولت اخوانالمسلمین را یک خطر بالقوه برای دولت خود میبیند.
همانطور که میبینیم، تقابل ترکیه و غرب (آمریکا، اروپا و اسرائیل) در مصر در حدی نیست که ما بتوانیم آنرا «تضاد منافع پارادوکسی» بنامیم. اگر اردوغان نسبت به استحکام دولت خود در داخل مطمئن شود، در قبال سیاستهای غرب نسبت به مصر پس از کودتا کرنش خواهد کرد و با یک مصر بدون اخوان بالاخره کنار میآید.
اما، آمریکاییها که نسبت به رادیکالی شدن جریانها در مصر واهمه دارند، کمی پیچیدهتر به اوضاع این کشور نگاه میکنند. تردید آنها در مورد حمایت مطلق از دولت کودتا هم به همینخاطر است و از این میترسند که مصر نیز مانند ایران پس از انقلاب اسلامی 1357 کاملا از دست برود.
در صورتی که مطمئن شوند، اخوانیها مثل قبل با قرارداد کمپدیوید کاری ندارند و تحت سایه سیاستهای آمریکا و اسرائیل قرار میگیرند، احتمالا به اخوانیها اقبال میکنند.
همان طورکه میبینیم، بحث بالا در چارچوب تاکتیکها میگنجد و در حدی نیست که ترکیه را از ائتلاف غرب خارج کند. لذا، پس از جار و جنجالهای کنونی، اتحاد سیاسی آنکارا- واشنگتن همچنان حفظ میشود و نباید این جار و جنجالها را جدی گرفت.
اما، ترکیه و عربستان در مورد تفسیر خاص از اسلام اصطکاک پیدا کردهاند؛ عربستان دشمن اسلام سیاسی از هر نوعی به جز رژیم خود است و حتی ترجیح میدهد در کشورهای عربی دیگر به جای حکومتهای اسلامگرا، نظامهای سنتی محافظهکار حاکم باشند. بدین ترتیب، اگر آنکارا بخواهد از اخوانالمسلمین در مصر و دیگر کشورها واقعا حمایت کند، به احتمال زیاد ریاض در مقابل حاکمان ترکیه میایستد. اما ترکیه به رغم تأثیر پذیری حزب حاکم از اندیشه بنیانگذاران اخوان المسلمین حامی جدی اخوانالمسلمین نیست و به خاطر همذاتپنداری که مقامات آنکارا میان خود و مصر دارند، در مقابل براندازی دولت اخوانالمسلمین واکنش نشان دادهاند. ترکها در منطقه داعیه ایدئولوژیک ندارند، بلکه بیشتر فرصتطلب هستند و به دنبال سود اقتصادی وکسب امتیاز از غرب و پیوستن به اتحادیه اروپا هستند.
جمعبندی
اگر تا اینجا دقت کرده باشیم، مصر محور اصلی تحلیل ماست. تحولات سه سال اخیر یک بار دیگر عملا به ما نشان داده است که کشور مصر در میان کل کشورهای عربی چه جایگاه کلیدی و تاثیرگذاری دارد؛ سران کشورهایی مثل عربستان، ترکیه، اردن، قطر، تونس و... نسبت به وقوع حوادث در مصر از خود حساسیت زیادی نشان میدهند؛ مردم کشورهای عربی نیز نگاهشان به مصر است. به عنوان مثال، یمنیها پیروزی مردم مصر را پیروزی خود و شکست آنها را نیز شکست خود میدانند.
به همین خاطر در اینجا و برای اینکه به سؤال اصلی و ابتدایی این مطلب پاسخ درستی بدهیم، ناچاریم که در مورد تحولات جاری و داخلی مصر نیز علاوه بر دولتها نگاه ویژهای بیندازیم. سؤال این بود که آیا آرایشهای سیاسی در خاورمیانه به هم خورده ونوعی هرج و مرج بر منطقه حاکم شده است و پس از مرحله کنونی باید منتظر شکلگیری یک آرایش سیاسی جدید باشیم؟
در مورد منافع راهبردی طرفهای درگیر در منطقه سخن گفتیم و اکنون، یک نگاه اجمالی به تحولات مصر میاندازیم تا در مورد آینده قضاوت درستتری داشته باشیم.
محققان در مورد علل و نتیجه تحولات جاری مصر عوامل داخلی و خارجی متعددی را ردیف میکنند.
برخی در مورد عوامل ایجابی قیام به دستها و بازیگران پنهان اشاره میکنند و شماری نیز علتهای شکست این قیام را در بیرون از خاک مصر جست وجو میکنند. به اعتقاد این نویسنده برای هر نوع تحلیلی در مورد قیام مصر باید به کف خیابانهای این کشور رجوع کرد. البته که نداشتن رهبر، مشخص نبودن آرمانها، اهداف و دستهای خارجی و بیتجربگی مرسی و دیگر رهبران اخوان هر یک در موفقیت و یا شکست این قیام نقش داشتهاند، ولی در نهایت و تحلیل آخر، میزان مشارکت مردم در این قیام تعیینکننده بوده است.
چیزی که در مصر اتفاق افتاده، نه شورش بوده است و نه انقلاب، بلکه بهتر است که نام آن را یک انقلاب ناقص بگذاریم؛ شورش نبود زیرا، آنچه که در مصر اتفاق افتاد یک قیام خودانگیخته و آنی نبود، هم اعتراضات علیه رژیم دوام لازم را داشت و هم حامیان حرکتهای اعتراضی، اقشار زیادی را دربرمیگرفت.
انقلاب نبود زیرا، بسیاری از نهادهای سیاسی و اجتماعی سابق از تلاطم انقلاب در امان ماندند و خصوصا نهادهای به جا مانده از دوران مبارک به راحتی توانستند نقش ضدانقلاب را بازی کنند و همه چیز را به عقب برگردانند.
علاوه بر آن، تقریبا نیمی از مردم برای ایجاد تحولات انقلابی مجاب نشدند و حاضر نبودند که شرایط سخت معیشتی پس از انقلاب را تحمل کنند.همین اعتراضات خیابانی بیهنگام علیه دولت مرسی زمینه ساز کودتا علیه دولت شد و بقیه عوامل ذکر شده در بالا در واقع نقش مکمل را داشتهاند.
غرض از اشاره اجمالی به تحولات داخلی مصر این بود که بگوییم اگر انقلاب مصر به ثمر میرسید، دیر یا زود بر منطقه و جهان اثراتش را میگذاشت و در آن صورت میتوانستیم بگوییم که قطببندیهای سیاسی در منطقه دچار تحول میشد؛ یعنی پاسخ به سؤال اصلی مثبت بود.اما از آنجا که گروکشیهای موجود در خاورمیانه در سطح دولتهاست، پس از فروکش کردن جارو جنجالها و هرج و مرج فعلی، اتحادهای قبلی دوباره زنده میشود. کشورهای ترکیه، مصر، عربستان و... در اردوگاه آمریکا و اسرائیل قرار میگیرند و محور مقاومت نیز کماکان حالت سابق خود را حفظ میکند.
خاورمیانه فقط در صورتی دچار تحول میشود و نظم جدید را تجربه میکند که مردم منطقه و خصوصا مردم مصر متحول شوند و بر سرنوشت خود حاکم گردند.
منبع :http://www.kayhan.ir/920614/8.htm
:: موضوعات مرتبط:
-- منطقه ,
,
:: برچسبها:
منطقه ,